سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 88 خرداد 4 , ساعت 1:40 صبح

دنیا که شروع شد زنجیر نداشت
خدا دنیای بی زنجیر آفرید
آدم بود که زنجیر را ساخت
شیطان کمکش کرد
دل زنجیر شد
عشق زنجیر شد
و آدمها همه دیوانه ی زنجیری
خدا دنیای بی زنجیر می خواست
نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است
امتحان آدم همین جا بود
دست های شیطان از زنجیر پر بود
خدا گفت:زنجیره ات را پاره کن
شاید نام زنجیر تو عشق است
یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد
نامش را مجنون گذاشتند
مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری
این نام را شیطان بر او گذاشت
شیطان آدم را در زنجیر می خواست
لیلی مجنون را بی زنجیر می خواست
لیلی می دانست خدا چه می خواهد
لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند
لیلی زنجیر نبود
لیلی نمی خواست زنجیر باشد
لیلی ماند
زیرا لیلی نام دیگر آزادی ست



لیست کل یادداشت های این وبلاگ