چهارشنبه 88 خرداد 6 , ساعت 1:41 صبح
بیا وگرنه از این انتظار خواهم مرد
غریب و خسته تر از روزگار خواهم مرد
تمام ثانیه ها و دقیقه ها رفتند
ولی ز کندی ساعت شمار خواهم مرد
شبی به فال گرفتم به من چنین گفتند
که در کنار تو با اعتبار خواهم مرد
به دوش خسته من کوله بار فاصله هاست
و با تحمل این کوله بار خواهم مرد
درون نامه نوشتی که حال من خوب است
ولی برای تو من سوگوار خواهم مرد
به حرمت دل دریایی ات ای دوست
ز داغ هرچه دل کینه وار خواهم مرد
اگر که زود نیایی به روزها سوگند
برای مرتبه صد هزار خواهم مرد
نوشته شده توسط آسو | نظرات دیگران [ نظر]